- حبس شدن
- بندیدن زندانی شدن
معنی حبس شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کافی شدن، اکتفاء
تباه شدن
گمان کردن، گمانه زنی
بسر رسیدن بپایان رسیدن
مورد بحث قرار گرفتن موضوع سخن و گفتگو شدن
روییدن گیاه و جز آن، ظاهر شدن
جتکاندن علت وجود چیزی شدن باعث شدن
انگاشتن گمان بردن دریافتن امری را گمان بردن: (حدس میزنم که شما پیروز خواهید شد)
بنداندن زندانی کردن
بیاد گرفته شدن
آگاهیدن آگاه شدن
مرطوب شدن ترشدن
دو رنگ شدن ابلق گشتن خلنگ گردیدن، به بیماری برص مبتلا شدن
کشته شدن، هلاک شدن
بی حس شدن، سست و بی حال شدن
با خبر شدن، آگاهی یافتن، خبر رسیدن، برای مثال خبر شد به ترکان که آمد سپاه / جهان جوی کیخسرو کینه خواه (فردوسی۲ - ۳/۱۳۳۰)
به رنگ سبز درآمدن، رنگ سبز به خود گرفتن، برای مثال آبی که ماند در ته جو سبز می شود / چون خضر زینهار مکن اختیار عمر (صائب - لغت نامه - سبز شدن) ،
کنایه از روییدن گیاه، برآمدن گیاه از زمین، کنایه از برگ درآوردن درخت،برای مثال هوا مسیح نفس گشت و خاک نافه گشای / درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد (حافظ - ۳۵۸)
کنایه از روییدن گیاه، برآمدن گیاه از زمین، کنایه از برگ درآوردن درخت،
سپیده دمیدن بامداد شدن سپیده دمیدن، بامداد شدن سپیده دمیدن
خشک شدن پلیدی، اندوهگین شدن گرفته شدن شکم یبس شدن، گرفته شدن دل اندوه بافتن
بی حس و حرکت شدن فالج گشتن
ننر شدن
باز داشت شدن باز داشت شدن زندانی شدن: و مستی را از آن سکر گویند که فهم فرو بندد بر صاحب خرد و عقل محتبس شود
زندانی شدن حبس شدن زندانی شدن
جامه پوشیدن
دود شدن، تباهیدن نابود شدن
Imprison, Incarcerate, Jail
угадать
заключать в тюрьму , заключать в тюрьму , сажать в тюрьму
einsperren, inhaftieren, insperner
вгадувати
ув'язнювати , ув'язнювати , саджати в тюрму